کنار تو پیدا شدن مشکوک است ، باید فکر کنم از کجا آمدیم . دست هام را تا جایی ک می شود در جیب هایم فرو می برم ، بی جهت یادم می آید وقت دوختنش سفارش کرده ام جیب هاش برایم خیلی مهم است ، هرچه بزرگتر بهتر
کنار
تو تنها ، اینجا ، توی زمستانی ک پرنده ها را از لب دبوار ها پر داده ست ،
وسط خیابانی ک هیچ وقت تا انتهایش نرفتیم . کنار تو سر این کوچه ساعت یک
ربع به هشت با موبایلی ک نیم ساعت است دارد زنگ میخورد و بر نمی دارمش
،منشی تلفنی ام ، صدای زنی ک نگرانم است و نمی دانمش .
کجا گم ت کردم که اینگونه پیدا شدی . کنار تو روی یک میز ، کنار تو زیر لباسها مدفون ، کنار تو سرخورده از همه چیز ، تمام شده توی یک هم آغوشی
زیاد
تر از این مشکوک است ، کجا گم شدیم ک توی یک تاکسی در بست با مشت های گره
شده و تکرار مکرر ببخش پیدا شدیم . کنارت پیدا شدن توی دود و صدای انفجار
، از کجا بر میگردیم که اینچنین مانده ایم ، کدام جنگ بود ک خنده ها روی لب ها بود ، کدام شکست ک هلهله می کردند
این قرار آخریست که نمی گذاریم ، باور کن
فشار پدر بالاست
و چهارشنبه است
هوا سرد است
و پنج شنبه ست
خانه زیر سایه ی چنار ها
همیشه زمستان است
و جمعه ست
فشار پدر خیلی بالاست
و شنبه ست
ساعت را یک ربع عقب کشیدیم
و هنوز شنبه ست
و پدر هنوز زنده ست
زمستان مانده
و پدر مانده ست
+ عنوان از وبلاگ سلین
مرا به کودکی ام واگذار کن ، با کاغد های رنگی قایق بسازیم ،بیندازیم توی آب هایی ک ده سال بعدم را می بلعند ،
غرق تنها کلمه ای ست ، کلمه ای برای گوش ماهی های بیشتر ،
مرا به کودکی ام
مرا به پولک های رنگی
مرا به 10 سالگی ام بسپار ..
بگذار قایق هایی به اندازه ی غرق شدنم بسازم
غرق تنها مهمان نوازی ماهی هاست
مرا به من رها کن
یک دانه ای توی عمقِ سرد وجودم ، همینطور بی حرکت ، نشسته. زل زده به یک نقطه ی نا معلوم یک دانه که نمی دانم اگر آب می دادش کسی ، اگر نوری بود ، چه می شد. شاید چناری ، گل سرخی ،علفی...
یک دانه با نگاهی که از پاییز های گذشته مانده ست به دست های کسی
همینطور یخ زده ست زیر سایه ای
یک دانه ی عبوث نشسته ست توی خاک وجود م