من فقط منتظر یک نشانه بودم ، همین که کسی بخواهد که من بدانم که میشد مرا دوست داشت ، میشد برای من پیغامی توی یک بطری به آن سوی دریا فرستاد، نمیخاستم کسی جایی منتظرم ، فقط میخاستم بدانم میشد برای من منتظر بود 

کسی باید برای تو قصه‌ای داشته باشد ، حتی اگر که تو هیچ وقت نخوانده ای ، حتی اگر که آخر قصه خوش نیست 

باید توی یکی از سطر‌ها نامت آمده باشد ، حتی اگر خط خورده باشد 

کسی اما جایی از قصه منتظر من نبوده است ، توی هیچ سطری نام من نیامده ست ، کسی برای من شعر که هیچ یک جمله بچه گانه ننوشته است ، این است که مایه‌ی دلخوری ام شده ... همین