۲ - همین توعی ک در منی



برای من ک اتفاق ها را می سازم

درونشان زندگی میکنم

ازشان برمیگردم

ناگوار ترین حادثه ی ناخواسته ای

در من هنوز از سفر با گرد و خاک روی شانه ی کتت برمیگردی

کنار شومینه جوراب های خیس از برفت را گرم میکنی

یک شبی می مانی ، چمدانت را باز میکنی

صبح نشده از من میزنی بیرون

تو مسافر ترین بومی این منی

۱. روزی دیوار ها را باد با خود برد


می دوی و یال هایت در باد

پرنده ها ب سمتت کوچ می کنند


سال ها بعد پرستوها از لای موهایت باز میگردند

ب خرابه های یک عشق