آنقدر توی مشکلات غرق شده ام که هوا را چون آخرین کام از سیگار  نگه داشته ام توی سینه ام ، قلبم از این فشار مچاله است و مغزم اکسیژن اضافه‌ای برای غم ندارد که خرج کند.

آدم توی اینجور موقعیت ها نشان میدهد که ظرفیتش بیشتر از اینهاست   ، ترس را میگذارد برای بعد اگر که بعدی باشد ، به طرز شگفت آوری از پا در نمی آید ، درونش را خالی میکند که جا برای خودش درست کند ،جایی که بچپد تویش برای بعد از واقعه.

آنقدر توی مشکلات فرو رفته ام که در ناخودآگاهم می‌دانم دیگر قرار نیست برگردم ،قرار است ازین به بعد جای خالی ام با کسی زندگی کند ،همیشه از گفتن این ترس داشته ام که میترسم ،که کم آورده ام و مشکلاتم از من خیلی بیشترند 

تمام این روزها به این فکر کرده ام که نبودنم میتواند همه مشکلاتم را حل کند ،براحتی ،و این آرامش بخش ترین فکر جهان است که بعد از نیستی دیگر هیچ چیز نیست 

دوباره لحظه ای برمیگردم نگاه میکنم به همه چشم هایی که مرا می‌پایند و می‌گویم هنوز یک روز دیگر را میتوانم بگذارنم ، نبودنم باشد برای فردا