۳ - سبزینه ای که کم داشت درخت زندگیمان

بابا

حالا ک می توانی

همه ی چراغ ها را سبز کن

تا برسم خانه ،

حالا ک میشود

مرا بچپان توی همین قطار ، همان چمدان ، همان نگاه ک از پنجره با درخت و دیوار و چراغ های بین راه قطع شد


نظرات 5 + ارسال نظر
زهرا سه‌شنبه 16 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:47 ب.ظ http://ghasedak-flight.blogfa.com

با تشکر از متنی که در ارتباط با نوشته ی زهرا منصف نوشته شد :)

آقای نویسنده دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 10:41 ب.ظ http://shabbekheire.blogfa.com/

حالا که می شود
مرا به خانه‌ات ببر
خسته ام از کوچه هایی که
انتهایشان
به خانه تو نمی رسد.

مرسی ک اینجایی نویسنده جان

زهرا دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:20 ب.ظ http://ghasedak-flight.blogfa.com

چقدر دلم می خواهد زودتر برسم به خانه.




+ عزیزی شما...:) ممنون که هستی ...

شهر من پر از آوار است
خانه دستای توست
ک می لرزد

+ در ارتباط با نوشته ی زهرا منصف نوشته شد

ر. سلین دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 02:56 ب.ظ http://celine.blogsky.com/

سبزینه ای که کم داشت ...

زرد زردم ریشه دارم

شهلا۷ دوشنبه 15 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 08:33 ق.ظ

هممون یه بابایی داشتیم که دیگه نیس..

هممون یه چیزایی داشتیم ک اگه از دست نمی رفت یا زود تر از دست میرفت خیلی چیزا فرق میکرد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد