همیشه زمستان از نوک انگشت ها شروع میشود . ناخن ها را سیاه میکند . میخزد زیر آستینت  و پوستت را آبی میکند . از فکر دیر رسیدن لرزم میگیرد . دومین نفر بودن از هرگز نرسیدن هم بدتر است. یکی قبل از تو آمده است . همه چراغ ها پیش پایش روشن شده است. خیال تورو پر کرده است . موهایش دنباله رویایت بوده است . همیشه دیر رسیدم . چای ها جوشیده و از دهان افتاده بودند . همه پرده ها کشیده شدند و منظره های تکراری را پس زدند . 

زمستان همیشه از اول داستان من شروع شد . ندانستم درخت ها بعد از پاییز طلایی توی خودشان فرو رفته اند.  دلم میخاست همه آدم های زندگی ام را بنشانم و بازخواستشان کنم ک چرا منتظرم نماندید . چرا قبل از من همه چیز را از سر گذراندید . چرا عاشق شدید . چرا پیر شدید 


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد