88-

همه ی گره های ابرویم را ، مثال کشیدن نخ از انتهای یک شالگردن تا انتها باز کن . از میان لب های عبوسم لبخند و بوسه و جادو را پیدا کن . یک چاله برای همیشه روی گونه ام بکار . بنشانم لبه ی پنجره . فنجان چای را توی مشت های گره کرده ام جا کن . بنشانم کنار قبل از تو را یادم نمی آید ، همه گنجشک ها  میخواهند خاطره سنگ یادشان برود . گنجشک ها می آیند توی دست هایت لانه میکنند ک سنگ توی مشت هایت پر نکنی . 

بیا با همه جهان صلح کن . بیا و من را آشتی بده با همه . بیا و از پرچم سفیدت چادری  بساز  به دور من. 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد