79- از تو باید مینوشتم

سلام به رخوت یک روز بهار . یک خلوت دل انگیز کنار پنجره .  باریکه نور افتاده بود روی صورت و دست های من و تو میدرخشیدی در چشم هایم. پرنده ها می آمدند می شنیدند و میرفتند. سلام به بهار و روز های روشنش 

حرف های عاشقانه زدیم . در آن نیم روز همه حرف ها روشن و عاشقانه بود . حتی صدای چکه ی آب . حتی صدای بسته شدن در . 

آره ک دوستت دارم ، آره ک حرف هایم برای تو عاشقانه میشوند ، آره ک غم ها را دور میربزم . آره دیوانه


نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 08:30 ب.ظ

دیوونه خودتی :* ♡

بردیا چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 06:34 ب.ظ http://elves0014.blogsky.com

این نوشته های ی شاعر عاشقه؟
یا ی عاشق که عشق شاعرش کرده؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد