۲۳ - خواب هایی دیده اند برایم


وقتی که تنهایی من داشت با تو قدم میزد، دست هاش را باد برده بود ، وقتی که تنهایی م از تو برگشته بود و بی هدف پرسه میزد ، داشتم به زمستان فکر می کردم

مدت هاست دارم فکر میکنم باید به خواب زمستانی بروم ، باید برگ هام را یکی یکی بپیچم لای زرورق های نقره ی بچپانم زیر کلاه صورتی م ، باید ریشه هام را به خاک بفهمانم ،

باید بخوابم ، باید شکل تنهایی م را بخوابانم ، باید دست هام را ، خانه ام را


نظرات 6 + ارسال نظر
الهام جمعه 8 دی‌ماه سال 1391 ساعت 05:32 ب.ظ http://elham-nevesht.blogfa.com

سلام نسرین
خواب هاشان از خاکستره خاطره لبریز است؟

منیژ چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:43 ب.ظ http://manij.mihanblog.com

البته گمونم اگه اوت همه برگو زرورق پیچ نکنی و برگریزونشون کنی ، راحت تر بخوابی!
تنهاییت سربه هوا شده شازده. مهلوم نیست چی به سرش اومده

تنهاییم دارد قدم میزند با کسی...

رئا چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:18 ب.ظ http://imprea.eu

رد پاهای من هنوز،
همه جای این شهر را
از بر ست

absolution چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:53 ق.ظ http://absolution.blogsky.com

خواب های مدام...
پخش میان برگهامان...
باد که می وزد می لرزد لای چشمهامان!!

INSOMNIA سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:59 ب.ظ

دوست دارم اینجا رو نسرین، زیاد زیاد زیاد:)

نسرین دهقان سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:30 ب.ظ

از این حوصله ام باید فرار کنم
از اینکه حرف داشته باشم
از توعی که دنیات جای دیگری ست
از منی که خسته نمی شوم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد