۱۵- ریشه هامان را باد برده بود


ما درد بوده ایم

از عاشقانه برگشتیم


کوچه را ، دشت را ، تن هامان را قدم نگذاشتیم


ما را از دوست داشتن مــُردن

از پرسه را زیستن

ما را از زندگی برگرداندند 


زمین دارد ریشه هامان را پس می زند

شاید زمین جای دیگریست ...


+ مارا به ما رها کردند ، دلم برای خیابان هایی که قدم نزدیم ، برای پاییز هایی که زندگی نکردیم ، برای من میسوزد که نیستم



نظرات 14 + ارسال نظر
منیژ چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1391 ساعت 11:07 ب.ظ http://manij.mihanblog.com

مثل عروسک خیمه شب بازی که دست می برد تا از حضور نخ های پشت سرش اطمینان یابد، و نخ ها نیستند و او به خودش واگذار شده

خوب معرفیم کردی

صبا... سه‌شنبه 14 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 06:07 ب.ظ http://www.bighararihayeman.blogfa.com

بگذار در بزرگی این منجلاب یآس
دنیای من به کوچکی انزوا شود!

آزاد دوشنبه 13 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:52 ب.ظ http://www.tinar.tk

من هم حسم و موافقم با الهام عزیز برای این نوشته. ..

اما نسرین مارا به ما هم رها نمی کنند. ..باور کن
دلم سوخته از همه ی بودن هایی که باافعال منفی سپری شده. ..بیشتر از همه ی اینها پیشتر نوشتم که دلم از حرفهای نزده سوخته. ..از احساساتی که در من کپک زد. ..اوج سوختگی از افعال منفی جمع نشت می کند. ..

نگاه تو رو دوست تر دارم
خودم هم تشنه ی اتفاق های تازه ام، فعل هایی که اتفاق بیفتند ، که زندگی کنیم واقعن

جاوید یکشنبه 12 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:18 ب.ظ http://wino.blogfa.com

از همان اولش شاید ریشه ای نبوده...

مگر نه آنکه یک روز ریشه هامان را گره زدیم
موهایمان را سپردیم به باد
ایستادیم کل زمستان را

absolution یکشنبه 12 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:22 ق.ظ http://absolution.blogsky.com

که خودمان طی نمی شویم...
خودمان را!!

من خیابان یک طرفه م
در من راه برگشتی نیست
و پای ایستادنم هم نیست

صبا... یکشنبه 12 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:46 ق.ظ http://www.bighararihayeman.blogfa.com

این نوشته ات توی مغز استخوانم نشست...همه اش رسوب کرد...رسوب شیرین !

این نوشته از اعماق تنم می آید ، از یکی که در وجودم نشسته ست

مادام شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:55 ب.ظ http://nemsees.blogfa.com

هزاران پیکاسو هم برای کشیدن یک فریاد کافی نیست .........
اری به قول گلاره من درد بوده ام همه.................
گرفتند از ما یا ما جاگذاشتیمشان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فقط فراموشی درد بهتری بود

آنوش شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:36 ب.ظ http://shalllgardan.blogfa.com

این ریشه پس زدن ها... این درد دارد...

من درد بوده ام همه

گوشه ی تنهایی شنبه 11 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:03 ق.ظ http://goosheietanhaee.blogfa.com

" ریشه هایم جایی پیش تو بود.." ناهیدعرجونی
-<@

ریشه ها هم عاشق می شوند

الهام جمعه 10 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:35 ب.ظ http://elham-nevesht.blogfa.com

از تو هم ممنونم که هستی

ما فقط ازدحامیم الهام

الهام جمعه 10 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 09:38 ب.ظ http://elhamtarin.blogfa.com

یک اعتراف نمی دان عنوان بلاگت قبلن هم همین بود یا نه
اما الان دیدم "خواب هایی دیده اند برایم... " امممم
آفرین دارد بانو

همین بود از اول
گرچه خیلی چنگی به دل نمی زنه
اما می مونه اون بالا

الهام جمعه 10 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 09:36 ب.ظ http://elhamtarin.blogfa.com

می خواستم امشب پست تازه ای بگذارم نمی دانم چه شده است ما را که اینگونه داریم دردهای می شماریم

یک جایی در فیلم ژرفا بود که کاراکتر نقش اولش گفت: داشتیم زخمامونو می شمردیم که شمردن یادمون رفت

حالا شده ایم من ... ما... هی داریم این روزها دردهای انسانی مان را می شماریم

کمی خودمان خودمان را به درد بسته ایم . موافقی؟؟؟

و دیگر اینکه درود بر نسرین

از حرف های تازه ترم میترسم ، از آنچه که خواهم بود
کامنت هات را ، نگاهت را ، حرف زدن با تو را دوست دارم

نسرین دهقان جمعه 10 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 02:17 ب.ظ

دلم میخواهد بروم توی کتاب هایی ک خوانده ام ، صدا هایی که شنیده ام ، بروم توی همه ی آدم هایی که میشناسمشان
همانجا بمانم

از هرچیز نو ای میترسم

نسرین دهقان جمعه 10 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:59 ب.ظ

من ماندم قرص های دکتر بازی های کودکی و درد هایی که جدی گرفته اند بازی را

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد