ما درد بوده ایم
از عاشقانه برگشتیم
کوچه را ، دشت را ، تن هامان را قدم نگذاشتیم
ما را از دوست داشتن مــُردن
از پرسه را زیستن
ما را از زندگی برگرداندند
زمین دارد ریشه هامان را پس می زند
شاید زمین جای دیگریست ...
+ مارا به ما رها کردند ، دلم برای خیابان هایی که قدم نزدیم ، برای پاییز هایی که زندگی نکردیم ، برای من میسوزد که نیستم
مثل عروسک خیمه شب بازی که دست می برد تا از حضور نخ های پشت سرش اطمینان یابد، و نخ ها نیستند و او به خودش واگذار شده
خوب معرفیم کردی
بگذار در بزرگی این منجلاب یآس
دنیای من به کوچکی انزوا شود!
من هم حسم و موافقم با الهام عزیز برای این نوشته. ..
اما نسرین مارا به ما هم رها نمی کنند. ..باور کن
دلم سوخته از همه ی بودن هایی که باافعال منفی سپری شده. ..بیشتر از همه ی اینها پیشتر نوشتم که دلم از حرفهای نزده سوخته. ..از احساساتی که در من کپک زد. ..اوج سوختگی از افعال منفی جمع نشت می کند. ..
نگاه تو رو دوست تر دارم
خودم هم تشنه ی اتفاق های تازه ام، فعل هایی که اتفاق بیفتند ، که زندگی کنیم واقعن
از همان اولش شاید ریشه ای نبوده...
مگر نه آنکه یک روز ریشه هامان را گره زدیم
موهایمان را سپردیم به باد
ایستادیم کل زمستان را
که خودمان طی نمی شویم...
خودمان را!!
من خیابان یک طرفه م
در من راه برگشتی نیست
و پای ایستادنم هم نیست
این نوشته ات توی مغز استخوانم نشست...همه اش رسوب کرد...رسوب شیرین !
این نوشته از اعماق تنم می آید ، از یکی که در وجودم نشسته ست
هزاران پیکاسو هم برای کشیدن یک فریاد کافی نیست .........
اری به قول گلاره من درد بوده ام همه.................
گرفتند از ما یا ما جاگذاشتیمشان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فقط فراموشی درد بهتری بود
این ریشه پس زدن ها... این درد دارد...
من درد بوده ام همه
" ریشه هایم جایی پیش تو بود.." ناهیدعرجونی
-<@
ریشه ها هم عاشق می شوند
از تو هم ممنونم که هستی
ما فقط ازدحامیم الهام
یک اعتراف نمی دان عنوان بلاگت قبلن هم همین بود یا نه
اما الان دیدم "خواب هایی دیده اند برایم... " امممم
آفرین دارد بانو
همین بود از اول
گرچه خیلی چنگی به دل نمی زنه
اما می مونه اون بالا
می خواستم امشب پست تازه ای بگذارم نمی دانم چه شده است ما را که اینگونه داریم دردهای می شماریم
یک جایی در فیلم ژرفا بود که کاراکتر نقش اولش گفت: داشتیم زخمامونو می شمردیم که شمردن یادمون رفت
حالا شده ایم من ... ما... هی داریم این روزها دردهای انسانی مان را می شماریم
کمی خودمان خودمان را به درد بسته ایم . موافقی؟؟؟
و دیگر اینکه درود بر نسرین
از حرف های تازه ترم میترسم ، از آنچه که خواهم بود
کامنت هات را ، نگاهت را ، حرف زدن با تو را دوست دارم
دلم میخواهد بروم توی کتاب هایی ک خوانده ام ، صدا هایی که شنیده ام ، بروم توی همه ی آدم هایی که میشناسمشان
همانجا بمانم
از هرچیز نو ای میترسم
من ماندم قرص های دکتر بازی های کودکی و درد هایی که جدی گرفته اند بازی را